خدا زن را آفرید و به او گفت رد هر گوشه ی زمین که بگردی میتونی مرد ایده آلت رو پیدا کنی !
آنگاه بود که خدا زمین را گرد آفرید ! هاهاهاهاا پسر می گه:شیر خورد مرد بهش می گن یعنی چه؟ چطوری؟ میگه داشت شیر می خورد گاوه نشست
========================
یارو میره کمیته امداد، هیچی بهش نمیدن،میگه: واگذارتون کردم به کلید اسرار!
========================
به یه بچه میگن اون چه حیوونی یه که به ما گوشت، شیر، ماست، کفش، لباس میده؟
بچه میگه: بابام !!!
========================
حیف نون پشه بند می خره، تاصبح نمی خوابه پشه ها رو مسخره می کنه!
========================
یارو می ره کوفه ضریح مختار را می گیره و می گه دمت گرم عجب فیلمی بازی کردی!
==========================
یه روز یه خالی بند میرسه به اون یکی میگه: رفتم شکار هفت تا خرگوش گرفتم پنج تا آهو و سه تا شیر
یارو گفت فقط همین!
گفت: مگه با یه تیر بیشتر از اینم میشه زد!
یارو گفت: اوه تازه تفنگم داشتی
===========================
غضنفر با زنش میرن پیک نیک. زنش میگه: بشینیم زیر اون درخت. غضنفر میگه نه! همین وسط جاده امنتره! زود پتو رو بنداز!
زنش میگه: آخه اینجا ماشین میزنه بهمون! ولی غضنفر با اصرار وسط جاده پتو رو پهن میکنه و دو نفری میشینند وسط جاده!
بعد از مدتی یه کامیون میاد طرفشون هر چی بوق میزنه، اونا از جاشون تکان نمیخورن، کامیونه هم فرمونو میپیچونه میره تو درخت. غضنفر به زنش میگه: دیدی گفتم وسط جاده امنتر! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مرده بودیم!
===========================
غضنفر روشنفکر میشه پشه ها دور سرش جمع میشن
============================
اصفهانیه صبح از خواب پا میشه به زنش میگه: خانوم دوتا تخم مرغ بپز من میرم بالا پشت بوم این آنتنو درست کنم. میره بالا پشتبوم پاش لیز میخوره
میُفته پایین. وسط راه که داشته میافتاده داد میزنه: خانوم یکی بپز … یکی بپز!
============================
یه روز یه مرده ای می میره از پسرش می پرسن که چی شد پدرت مرد؟
=============================
یکی از خان ها که نوکرش از روی اسب افتاده بود او را صدا کرد و گفت؛ به من نگاه کن تا یاد بگیری چطوری باید سوار اسب شد و خودش جفت زد که روی زین بپرد ولی از آن طرف به زمین افتاد و در حالی که از درد ناله می کرد و کمرش را می مالید، گفت؛ احمق! تو اینطوری سوار اسب می شوی
===========================
دو نفر میرن یک رستوران کلاس بالا، دو تا نوشابه سفارش میدن، بعد هم یکی یه ساندویچ از کیفشون درمیارند، شروع میکنند به خوردن. گارسونه میاد میگه: ببخشید، شما نمیتونید اینجا ساندویچ خودتونو بخورید. اونها یک نگاهی به هم میکنند و ساندویچاشونو باهم عوض میکنند
================================
یارو با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از ۳ سال حل کردم . دوستش میگه: ۳ سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته ۳ تا ۵ سال!!
ضی بهش میگه: شما مظنون به قتل همسرتون توسط ضربات چكش هستید!
یهو یكی از افراد بسیار محترم جامعه از پشت دادگاه داد میزنه: ای كثافت بی شرف! ۲- اصفهانیه 25 تومانی تو دستش عرق می كنه، می گه هرچی گریه كنی خرجت نمی كنم ۳- بلیط های اصفهان از 20 تومن به 10 تومن كاهش پیدا می كنه، اصفهانیا اعتراض می كن. ازشون می پرسن واسه چی اعتراض كردین می گن چون قبلا كه پیاده می رفتیم 20 تومن به نفعمون بود، اما حالا 10 تومن به نفعمونه! ۴- اصفهانیه به پسرش می گه وقتی می خوای با نامزدت بری سینما، داخل سینما باهاش قرار بذار، تا اون پول بلیط خودش رو خودش بده! پسره می گه: اِاِاِاِاِ، پس پول بلیط منو کی حساب کنه؟ ۵- به اصفهانیه میگن انگیزه ات چیه هی کنکور می دی؟ میگه: به خاطر ساندیس و کیک! ۶- اصفهانی ها وقتی مهمان براشون میاد این طوری تعارف می کنند: لطفا این میوه ها را هم ملاحظه بفرمایید!
دوباره قاضی میگه: در ضمن شما مظنون به قتل مادر زنتان با ضربات چكش هم هستید!
دوباره اون فرد محترم میگه: ای آشغال كثیف!
قاضیه این دفعه دیگه عصبانی میشه و میگه: آقای فرد محترم جامعه! میدونم كه به خاطر این بی رحمی و جنایت چقدر از این آقا بدتون میاد، اما اگه یك بار دیگه از این حرفای رکیک بزنین ناچار میشم كه از دادگاه اخراجتون كنم!
فرد محترم میگه: مساله این نیست كه ازش بدم میاد، مشكل اینه كه من 15 ساله كه همسایهی اینام و در طی این 15 سال هر وقت خواستم ازش چكش قرض بگیرم، گفته كه ما چكش نداریم!